آرمین جوجوی عسلی ما

اولین تکان های گل گلم

اولین حرکت های قشنگتو که حس می کردم باورم نمیشد تو باشی..ولی کم کم که بزرگ تر شدی و شدت لگدهاتم بیشتر شد مطمئن تر میشدم...مخصوصا صبح ها که من به علت اینکه شبها خوب خوابم نمیبرد دلم می خواست بخوابم ولی تو گرسنه بودی و شروع می کردی تند تند لگد زدن تا من بیدار بشم و غذا بخورم و غذاها به تو برسه عزیزززم... با وجود سختی بیدار شدن ولی ذوق لگد زدنات ارزشش برام یه دنیا بود... دیگه حالت تهوعم بهتر بود و داشتم از حضور تو حسابی لذت میبردم... بابایی همم از همون اولا میومد دست میذاشت روی شکمم تا حست کنه...همش دلش میخواد بیای تا ببردت نمایشگاه ماشینشون و تو حسابی تو ماشینا واسه خودت کیف کنی ...قرار بود بعد از بارداری من دیگه یواش تر رانندگی کنه ولی ...
1 دی 1393
1